کد مطلب:28068 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

موضع امام در برابر نتیجه شورا












1075. امام علی علیه السلام - در بخشی از سخنش، هنگامی كه اعضای شورا تصمیم به بیعت با عثمان گرفتند -:خوب می دانید كه من از دیگران بدان (خلافت ) سزاوارترم. به خدا سوگند، تا آن گاه تسلیم هستم كه كارهای مسلمانان به سلامت باشد و در آن ستمی نباشد، مگر بر خودم؛ و این به خاطر پاداش و فضیلت صبر و نیز بی رغبتی به زر و زیوری است كه به خاطرش بر هم پیشی می گیرید.[1].

1076. امام علی علیه السلام - درباره عمر و قرار دادن خلافت در میان شش نفر -:چون به راه خود رفت و در گذشت، خلافت را در میان گروهی نهاد و مرا نیز یكی از آنان پنداشت. خدایا، چه شورایی! چه وقت در برتری من بر اوّلیِ آنها (ابو بكر ) تردید افتاد كه اكنون با اینان برابر شمرده می شوم؟![2].

1077. تاریخ الطبری - به نقل از مِسوَر بن مَخرَمه، از امام علی علیه السلام در خطبه اش در باره ماجرای شورا -:«سپاس، خدایی را كه محمّدصلی الله علیه وآله را از میان ما به پیامبری بر انگیخت و او را به سوی ما فرستاد. ما خانه نبوّت و كان حكمت و امان زمینیان و نجات هر جوینده [ نجات] هستیم.

ما حقّی داریم كه اگر به ما داده شود، آن را می گیریم و اگر از ما دریغ شود، بر مَركب صبر می نشینیم، هر اندازه كه به درازا كشد.

اگر پیامبر خدا به ما سفارشی كرده بود، آن را اجرا می كردیم و اگر به ما چیزی گفته بود، تا حدّ مرگ بر سر آن، مبارزه می نمودیم.

پیش از من، هیچ كس به سوی «دعوت به حق» و «صله رحم» نشتافت؛ و هیچ جنبش و توانی جز به اراده خدا نیست.

سخنم را بشنوید و گفته ام را به خاطر بسپارید. شاید ببینید كه پس از این اجتماع، برای این خلافتْ شمشیرها كشیده شود و عهدها شكسته شود، تا آن جا كه گرد هم آیید؛ برخی پیشوایان گم راهی و برخی پیروان نادانی».

سپس این شعر را خوانْد:

اگر جاسم به خاطر كارهای قبیله اش (بنی عبد بن ضخم )

از یادها رفت، من می مانم

و از هر ناتوانی، در سخت ترین حالت، فرمان می برم

و می دانم كه زمانه كی دگرگون می شود.[3].

1078. امام علی علیه السلام:ما را حقّی است كه اگر دادند، [ می گیریم] و اگر نه، بر ترك شتران سوار می شویم و می رانیم، هر چند این سفرِ شبانه به درازا كشد.[4].

1079. الإرشاد - به نقل از جُندَب بن عبد اللَّه -:در مدینه و پس از بیعت مردم با عثمان، بر علی بن ابی طالب علیه السلام وارد شدم و او را اندیشه ناك و اندوهگین دیدم. به او گفتم: قومت چه كردند؟

گفت: «باید صبری نیكو داشت».

به او گفتم: سبحان اللَّه! به خدا سوگند كه تو صبوری.

گفت: «[ اگر صبر نكنم،] چه كنم؟».

گفتم: در میان مردم برمی خیزی و آنان را به سوی خود می خوانی و به آنان خبر می دهی كه تو به خاطر فضل و سابقه ات، به پیامبرصلی الله علیه وآله نزدیك تری و از آنان بر ضدّ این گروهِ گردآمده در برابرت، یاری می خواهی. اگر ده نفر از صد نفر به تو پاسخ مثبت دادند، با آن ده نفر، بر صد نفر سخت می گیری. اگر در برابرت سر فرود آوردند، همان چیزی است كه می خواهی و اگر خودداری نمودند، با آنان می جنگی.

اگر بر آنان غلبه كردی، همان سیطره الهی است كه خدا به پیامبرش داد و تو از آنان به آن، شایسته تری و اگر در طلبش كشته شدی، شهید گشته ای و عذرت در پیشگاه خدا پذیرفته تر است و به میراث پیامبر خدا سزاوارتری.

گفت: «ای جُندب! آیا [ به نظر تو] ده درصد مردم با من بیعت می كنند؟».

گفتم: امیدوارم.

گفت: «امّا من امید ندارم كه حتّی دو درصد مردم، با من همراه شوند. [ من ]تو را از علّت آن آگاه می كنم:مردم به قریش می نگرند. قریش می گوید: خاندان محمّدصلی الله علیه وآله خود را از سایر مردم برتر می دانند و خود (و نه قریش ) را صاحب خلافت می دانند. اگر خلافت به آنان رسد، هیچ گاه از میان آنان خارج نمی شود و به كس دیگری نمی رسد؛ ولی اگر در غیر آنان باشد، میان شما می چرخد.

به خدا سوگند، هرگز قریش، این اِمارت و سیطره را از روی اطاعت و رضایت به ما نخواهد داد».

به او گفتم: آیا باز نگردم تا مردم را از این سخنت آگاه كنم و آنان را به سوی تو بخوانم؟

به من گفت: «ای جندب! اكنون زمان آن نیست».

پس از آن به عراق باز گشتم و هر گاه كه برای مردم، چیزی از فضیلت های علی بن ابی طالب علیه السلام و مناقب و حقوق او را ذكر می كردم، [ حاكمان عراق،] مرا با تندی و درشتی باز می داشتند و می راندند، تا آن كه سخنانم به گوش ولید بن عُقْبه (در دوران حكومتش بر ما ) رسید. او به دنبال من فرستاد و مرا زندانی نمود، تا آن كه برایم شفاعت شد و آزادم ساخت.[5].









    1. نهج البلاغة:خطبه 74.
    2. نهج البلاغة:خطبه 3، الإرشاد:288/1، معانی الأخبار:1/ 361، علل الشرائع:12/151.
    3. تاریخ الطبری:236/4، الكامل فی التاریخ:225/2.
    4. نهج البلاغة:حكمت 22، مناقب آل أبی طالب:274/1، تاریخ الطبری:236/4.
    5. الإرشاد:241/1، الأمالی، طوسی:415/234، شرح نهج البلاغة:57/9.